تجربه ی من

عاشقانه از "حسین منزوی"

در من ادراکی است از تو عاشقانه،عاشقانه از تو تصویری است در من جاودانه،جاودانه تو هوای عطری از صحرای دور آرزویی از تو سنگین شهر ذهنم کوچه کوچه،خانه خانه آه ای آمیزه ای از بی ریایی با محبت! شادی تو کودکانه، رأفت تو مادرانه شهربانوی وجودم باش و کابین تو؟ بستان  اینک،اقلیم دل من بی کرانِ بی کرانه   آتش او! دیگر این افسانه را بگذار و بگذر در من اینک آتش تو، شعله شعله در زبانه فصل،فصل توست دیگر، فصل  فصل ما -من و تو- فصل عطر و فصل سبزه، فصل گل، فصل جوانه فصل رفتن در خیابان های شوخ مهربانی فصل ماندن در تماشای قشنگ شاعرانه فصل چیدن های گل ها - چیدن گل های بوسه - ...
21 آبان 1391

از "حسین منزوی"

تو سرنوشت منی، از تو من کجا بگریزم ؟ کجا رها شوم از این طلسم ؟ تا بگریزم اسیر جاذبه‌ی بی‌امانت آن پر کاهم که ناتوانمت ازطیف کهربا، بگریزم تو خویش راز اساطیر و قصه‌های محالی و گر به کشور سیمرغ و کیمیا بگریزم به جز تو نیست هر آن‌کس که دوست داشته بودم اگر هر آینه سوی گذشته‌ها بگریزم هوا گرفته‌ی عشق توام چگونه از این دام به بال بسته دوباره سوی هوا بگریزم ؟ به خویش هم نتوانم گریخت از تو که عیب است ز آشناتری اکنون به آشنا بگریزم کجا روم که نه در حلقه‌ی نگین تو باشد ؟ مگر به ساحتی از سایه‌ی شما بگریزم به هر کجا روم رنگ آسمان من این است سیاه مثل دو چشم تو! پس کجا بگریزم ؟ حسین منزوی ...
21 آبان 1391

از "مهدیه لطیفی"

آغوش تومترادف امنیت است آغوش توترس‌های مرا می‌بلعد لغت نامه‌ها دروغ می‌گفتند آغوش تویعنی پایان سردرد‌ها یعنی آغاز عاشقانه‌ترین رخوت‌ها آغوش تو یعنی "من" خوبم! بلند نشوی بروی یکوقت! بغلم کنمن از بازگشتِ بی هوای ترس‌هامی‌ترسم. "مهدیه لطیفی" ...
21 آبان 1391

جاودانگی از "نیکی فیروزکوهی"

دست‌های تو   سبزینگیِ جنگل‌ شمال   گیسوان من   سیاه گردبادی   از جنوب     در تمنایِ وزیدن   و گریختن   در تمنایِ گریختن   و وزیدن   و آسمان گواهستارگان   دل‌ باختگانی بی‌ ریشه در خاک   و آفتاب گواهِما   که محال نیست   جاودانگی در آغوش عشق     نیکی‌فیروزکوهی ...
19 آبان 1391

گل من....

شـازده کوچولومیگفت   گل من گاهیبداخلاق وکم حوصله ومغرور بود اما ماندنی بود   این بودنشبود که او را تبدیل به گل من کرده بود ...
18 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد